جدول جو
جدول جو

معنی میانه بالا - جستجوی لغت در جدول جو

میانه بالا
(نَ / نِ)
ربعه. مربوع. (دهار). با بالایی نه بلند و نه کوتاه. میانه قامت. میان بالا. معتدل القامه. با قدی موزون و معتدل. متوسطالقامه (آدمی). که بالایی نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند دارد. آنکه قدی متوسط دارد نه دراز و نه کوتاه. (یادداشت مؤلف) : مردی بود مأمون به گونه اسمر و میانه بالا. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
میانه بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
تصویری از میانه بالا
تصویر میانه بالا
فرهنگ لغت هوشیار
میانه بالا
متوسطالقامه، کوتاه قامت
متضاد: بلندبالا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میانه سال
تصویر میانه سال
کسی که نه پیر باشد نه جوان، میان سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند، میان قد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
معتدل. (منتهی الارب). نه این و نه آن و هیچ طرفی. (ناظم الاطباء) در تداول عوام دور از دو طرف افزونی و کمی. معتدل. نه حال افراط و نه تفریط. موسر. (یادداشت مؤلف) : اعتدال، میانه حال شدن در کمیت و کیفیت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 251 تن جمعیت. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دوموی. نیم عمر. (زمخشری). میانه سن. میانه عمر. نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). آن که نه جوان و نه پیر است. نه پیر و نه جوان. میان جوانی و پیری. که نه جوان و نه پیر باشد. کهل. (مرد). دومویه. کهله (زن)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سگونداست که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ سگوند هستند و زمستانهابه قشلاق می روند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
قسمت منحنی کمان مابین محل دست و سر بالایی کمان. (از ناظم الاطباء) ، خانه بالایی. غرفه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
صفت میانه حال. دوری از دو طرف افزونی و کمی. اعتدال. (یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه حال شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حالت میانه سال. کهولت. کهل. دومویی. دومویگی. داشتن سنی در میان جوانی و پیری. نه جوان و نه پیر بودن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ کِ)
دهی از دهستان بربروداست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 592 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی از دهستان اردمه است که دربخش طرقبۀ شهرستان مشهد واقع است و 1130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ یِ)
دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ یِ)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای صد و ده تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرشبافی و سیاه چادربافی است. راه مالرو است. ساکنان ازطایفۀ مال اسدند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یامْ)
مرد متوسطقامت. (آنندراج). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). میانه بالا. میانه قد. آنکه قدش نه بلند باشد نه کوتاه. متوسطقامت. (از یادداشت مؤلف). نه بلند و نه کوتاه. (ناظم الاطباء). ربعه. که قدی متوسط نه بلند و نه کوتاه دارد. که قامتی باندام دارد نه درازی دراز و نه کوتاهی کوتاه. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به میانه بالا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میانه سالی
تصویر میانه سالی
میانه سال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه سال
تصویر میانه سال
کسی که نه پیر باشد نه جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان بالا
تصویر میان بالا
کسی که قدش نه کوتاه باشد نه بلند میان قد متوسط القامه
فرهنگ لغت هوشیار